ازدواج آسان از زبان حاج آقا قرائتی
شاید هیچ کارشناسی در کشور ما نباشد که به اندازه حاج آقا قرائتی به ترویج ازدواج و رفع مشکلات آن کمر همت بسته باشد. ترویج ازدواج آسان و زدودن آداب و رسوم غلط آن در سخنرانیها و کتابهای او جایگاه ویژهای دارد.
به گزارش تلنگر؛ در میان سی سال درسهایی از قرآن او نکاتی را درباره ازدواج آسان گزینش کردهایم که میتواند درسهای بسیاری برای زندگی ما داشته باشد. او نقش تلاشهای دولتی در تسهیل ازدواج را کتمان نمیکند با این حال معتقد است که بخش عمدهای از مشکلات ازدواج خرجهای زاید و چشم و هم چشمیهایی است که بلای جانمان شده. گزیدهای از نکات آسیبشناسانه او در این باره را بخوانید.
معطل چیزهای الکی!
خدا میداند ما میتوانیم ازدواج را آسان کنیم. آنقدر پولهای بیخودی داماد خرج میکند. اگر فامیل عروس و داماد با هم بنشینند و بگویند این مقداری که شما میخواهید خرج عروسی کنید بدهید، ما هم خرج دامادی میکنیم بدهیم این چند میلیون را روی هم بگذاریم یک قطعه زمین بخریم، یک جا را رهن کنیم از آغاز این عروس و داماد را از بدبختی نجات دهیم. کمد میخرند، مبل میخرند، چوب میخرند، استیل میخرند، ظرف میخرند، طلا میخرند، گل میخرند، اما گشنهاند. یک پزهایی میدهیم. کمدش رنگ میزش نیست آخ چه خاکی بر سرمان کنیم. میگوییم چه شد؟ کمد رنگ میز نیست. حالا چه کنیم به داماد بگوییم دو هفته صبر کن. میخواهد گل پشتی و بشقابها یکی باشد. و به خاطر اینکه این طور نیست چه بلایی سر خودش میآورد. حالا کسی که با بشقاب غذا میخورد نمیآید بگوید که این گل با آن گل با آن گل سه پر بود آن چهار پر است. بابا پلویش را میخورد و میرود. چرا ما اسیر گل، اسیر دانه انگور، اسیر موکت و قالی میشویم. جوانی ما میسوزد، سلامتی ما میسوزد، دین ما میسوزد، دنیای ما میسوزد، آخرتمان میسوزد معطل چیزهای الکی.
منتظر کمد و ملحفه نباشید
حدیث داریم سر سفره نان که آمد منتظر چیز دیگر نباشید. نگویید هنوز خورشت نیامده، پلو که نیامده است. حدیث داریم نان که آمد شروع کنید. آدم اگر گرسنهاش باشد نان که آمد شروع میکند. میگوید نه والله چون دسر نیامده من از نان خوردن معذورم این پیداست گرسنهات نیست. آدم اگر واقعاً خواسته باشد ازدواج کند منتظر اینکه والله حالا ایشان دیپلم نگرفته است نیست… والله این هنوز کمدش جور نشده است. پیداست خیلی غصه دخترش را نمیخورد. پدری غصه دخترش را میخورد که منتظر کمد و ملحفه نباشد. خانوادهای غصه بچههایشان را میخورند که اصل بر ازدواج باشد. تجملات بود، بود، نبود، نبود.
جشن خوب است اما…
همه کارهای ما باید رنگ الهی داشته باشد. «صِبْغَه» یعنی رنگ. «صباغ» یعنی رنگرز. «صِبْغَهَ اللَّهِ»(بقره/۱۳۸)یعنی رنگ الهی. امام رحمهالله علیه وقتی غذا میل میکرد، نمیگفت: بفرما، میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ». فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ»، «الله» دارد. حتی گوسـفندی که در فلان کشور مثلا در چین و آلمان ذبح میشود باید رنگ الـهی داشته باشد. یعنی هنگام ذبح آنها باید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» گفته شود. چون در آینده سلولهای یک موحد را تشکیل میدهد. آن وقت عروسیها همهاش غربی است! کادو که میبریم کادوی مفید ببریم. دسته گل و… بهدرد عروس و داماد نمیخورد. میگویند: آدم در عمرش یک بار عروس میشود! خب یکبار عروس میشود، مگر باید در این یکبار خودش را بکشد؟! خداوند آیت الله العظمی گلپایگانی را بیامرزد. من رفتم پیش ایشان. ما آخوندها برای گذاشتن عمامه جشن میگیریم. به ایشان گفتم: من پول ندارم میتوانم از سهم امام استفاده کنم و جشن بگیرم؟ ایشان گفتند: مگر من که جشن نگرفتم ملا نشدم؟! جشن خوب است اما نه به قیمت اینکه شما از سهم امام خرج کنید.
زور خدا کم نمیشود
بعضیها میگویند والله آخر ما ازدواج کنیم نان از کجا بیاوریم بخوریم. میدانی یعنی چه؟ معنایش این است که اگر یکی باشم خدا زور دارد دو تا که شدیم زور خدا کم میشود. اگر یکی باشم خدا قادر است رزق من را بدهد اما اگر دو تا شدیم دیگر قدرت خدا تمام میشود. این عقیده خیلی خطرناک است. کسی آمد پیش حضرت و گفت آقا وضعم بد است گفت برو زن بگیر گفت به! من میگویم که خودم ندارم بخورم تو میگویی برو زن بگیر. بعد هم دو سه بچه درست کنیم یک خیابان گدا راه بیفتیم. حضرت فرمود بابا قرآن میگوید رزق شما در سایه بچه است (الإسراء/۳۱) ما به بچههایتان رزق میدهیم، از صدقه سر بچهها به پدر و مادر هم رزق میدهیم. یعنی شما وقتی میروی لباس میشوری فکر میکنی که لباس میشوری اما دست های خودت هم پاک میشود. تمام افرادی را که ازدواج کرده اند اگر از آنها سؤال کنیم شاید قریب به اتفاق این را بگویند که ما بعد از ازدواج وضعمان از قبل از ازدواج بهتر شده است.
مثل پسر نوح نباشید
جوانهای ما ازدواج نمیکنند چون بعضی از آنها مثل پسر نوح شدهاند پسر نوح میگفت «سآوی إلی جبل یعصمنی» من پناه میبرم به کوه، من را حفظ میکند. پناه میبرم به فامیل، این فامیل من را حفظ میکند پناه میبرم به مدرک خانه شخصی… عروسی که میگوید تا خانه شخصی نداری سراغ من نیا این «سآوی الی» خانه شخصی، اگر بناست خوش باشی توی خانه اجاره ای هم خوش هستی اگر بناست خوش نباشی توی خانه شخصی هم خوش نیستی. به این مقدمات زیاد توجه نکنید. داماد به عروس گفت من نه برای تو لباس میخرم و نه تو برای من لباس بخر. لباس خواهرت را دو ساعت بپوش، مگر میشود؟ باسمه تعالی، بله میشود، دختر خود بنده لباس عروسش را نه تا عروس تا حالا پوشیدهاند شاید سی تا عروس بعد هم بپوشند بعضی چیزها که لازم نیست… ما الان چند هزار پیراهن عروس داریم که توی کمدها آویزان است چند میلیون جوان هم برای خریدن پیراهن عروس عزا گرفته اند یعنی پشت کمدهای دربسته نصفی هم عزا گرفتهاند خب این مشکل نمیشود حل بشود؟ بابا هر کس عروس شد پیراهنش را بدهد به یک موسسه خیریه، موسسه خیریه هم بگوید که ما پانصد تا پیراهن عروس داریم هر کس میخواهد بیاید… نه میخواهم یادبود باشد، یادبود که چی؟ یادبود همین است که شما شاد شدید، بگذار چهار تا دختر دیگر هم توی این پیراهن شاد بشوند. شادی دخترها یادبود است.
آسان اما نه ساده
ازدواج باید آسان باشد اما ساده نباشد، باید عمیقاً تحقیق کرد. آخر بعضیها میگویند ازدواج آسان. تو تلفن من دیدم دختر خوبی است گفتم بیا با هم ازدواج کنیم. این قدر هم خوب نیست. یا تو پارک دیدمش با هم بستنی خوردیم. این قدر آسانش هم خوب نیست. یعنی این قدر آسان نباشد که آدم دیگر هیچ تحقیقی نکند. از طرف دیگر معنای ازدواج آسان این نیست که نان و ماست بخورند. یک دامادی نزد من آمد و گفت: من در شب عروسیام به همه بستگان نان و ماست دادم. به او گفتم: خیلی آدم بدی هستی. آن داماد آمده بود که من از او تعریف کنم. اما من گفتم: وقتی خانم شما به دنیا آمد اسلام گفت: به افتخار او عقیقه کنید و گوسفندی را ذبح کنید. چطور آن زمان که نوزاد بود، برایش گوسفند دادند. اما حالا که عروس شده است، باسواد شده است
با کمال شده است و به خانه داماد آمده است، تو به مردم نان و ماست دادی. خیلی آدم بخیلی هستی. اسلام میگوید: سور بدهید. یعنی چه؟ یعنی یک گوسفندی را بکشید. آبگوشت درست کنید و به مردم بدهید. در اسلام ولیمه داریم. اما بریز و بپاشهای بیخود درست نیست.