سیاست و انتخاب؛ از لغو قانون بردهداری تا دنیای مدرن
انتخابهای کوچک و بزرگ ما در زندگی تأثیرات عمیقی بر تاریخ و دنیای امروز دارند. مسئولیتهای انسان در مواجهه با شرایط مختلف، سرنوشتهای فردی و جهانی را شکل میدهند.

علی اسدیان کارشناسی ارشد علوم سیاسی در مطلبی اختصاصی برای تلنگر نوشت:
مسئله اساسی زندگی یک انسان چیست؟ سوالی که خیلی سخت میشود به آن پاسخ دقیقی داد، اما نکته اینجاست که ما محکوم به تصمیمگیری برای خود هستیم. تصمیمات به ظاهر کوچک اما مهم ما میتواند گاهگاه مسیر تاریخ را تغییر دهد.
محاکمه آن شهید راه حکمت را به یاد آورید. مردم آتن به اراده خود انتخاب کردند که او را محکوم به نوشیدن جام شوکران کنند و آن شهید هم به میل خود به قوانین پشت نکرد و آن را نوشید.
همه ما مسئول انتخابهای کوچک و بزرگ خود هستیم. این را تاریخ به درستی به ما نشان میدهد، اما اندیشه این مسئله مهم چگونه تبدیل به اهرمی شد که ما را در جهان مدرن به پستی میکشاند؟
نکته اینجاست که گاهگاه به وسیله نیرنگ، قدرت انتخاب را از ما میگیرند. کدام یک از کارگران معادن زغالسنگ در قرن بیستم دوست داشت اربابش با او همانند برده رفتار کند؟ البته قبول دارم که بعضی افراد ممکن است از این شرایط فاجعهبار لذت ببرند، اما برای ما مهم اکثریت است.
در طول تاریخ، عده زیادی جلوی حق طبیعی انسانها را گرفته بودند. آیا آبراهام لینکلن برای پیشرفت سیاسی خود دست به لغو قانون بردهداری زد؟ آیا او به تنهایی این مسیر را برگزید یا شرایط این مسیر را به او تحمیل کرد؟ هر چه بود، حداقلش این است که امروزه سیاهپوستان میتوانند با آرامش خاطر تصمیم بگیرند. البته من نژادپرستی را که هر روز در حال پیشرفت است، از یاد نبردهام.
انسانها در شرایط مختلف مسیرهایی را انتخاب میکنند که بعداً به اشتباه بودن آن پی میبرند. تروا را به یاد آورید. یونانیها خردمندانه تصمیم به ساخت اسبی غولپیکر کردند و داخل آن را با سربازان منتخب آن پر کردند و ترواییها خامدستانه دست به انتخابی عجیب زدند و آن هدیه شوم را گرفتند. هدیهای که ویرژیل آن را به زیبایی در حماسه خود، «آنیهید» به تصویر کشیده است. نکته اینجاست که ما نمیتوانیم از بار مسئولیتی که بر دوش انسان است شانه خالی کنیم. ما محکوم به این هستیم که با نتایج اعمال خود دست و پنجه نرم کنیم. دانته آن شاعر بزرگ، دوزخ، برزخ و بهشت خود را خلق کرد و به انتخاب خود کشیشان، پاپها، دانشمندان و سیاستمداران را در آن جای داد. همانگونه که دانته به حماسه خود جان بخشید، انسانها در جهان واقعی به حماسههای خود جان بخشیدند.
آن پاپ عجول را به یاد آورید. همان که با فرمانش موجب دو قرن جنگ میان انسانها شد، جنگی که در نهایت جان بخش عظیمی از انسانها را گرفت. اما آن انسانها خودشان باید مسیر درست را برمیگزیدند. آنها حتی اگر در بدترین شرایط به سر میبردند، حق انتخاب داشتند. حق این که به این راه شوم کشیده نشوند.
البته مسئله ما تنها به این موجود عجیب که نامش انسان است ختم نمیشود. آیا آن خالق بزرگ چارهای جز کشتار بیرحمانه بندگانش در قرن شوم نداشت؟ او بیرحمانه با طاعون به بندگانش تاخت. اما ما نمیتوانیم او را قضاوت کنیم. شاید او صلاح بندگانش را در آن مقطع در این مسیر میدیده است. اما باید خاطرنشان کرد که حتی خالق هم حق انتخاب دارد و مطمئناً همیشه بهترین مسیر را بر میگزیند، حتی اگر برای بندگانش بیرحمانه و ترسناک باشد.
آیا انسان خود تصمیم میگیرد که به این دنیا بیاید؟ نویسندهای ژاپنی در داستانی دلنشین اینگونه بیان میکند که روزی از دیوانهای شنیدم که موجوداتی در کنار ما زندگی میکنند که به هنگام به دنیا آمدن پدران آنها ازشان سوال میکند آیا دوست داری به این دنیا بیایی یا نه؟ و آن طفل به دنیا نیامده یا رضاست میدهد یا با عصبانیت فریاد میزند که من هیچ جایگاهی در دنیای پست شما ندارم. جان من را قبل از زندگی بگیرید. ای کاش انسانها هم همانند این موجودات افسانهای از همان بدو تولد یا حتی قبل از تولد حق انتخاب داشتند. شاید اینگونه جهانی که در آن زیست میکنیم بهتر و پسندیدهتر بود. لحظهای تصور کنید آیا میشود انسانی تمام عمر برده باشد و نتواند برای خود تصمیمی بگیرد؟ شاید در ظاهر او بردهای نباشد، اما مطمئناً هیچگاه خوی تصمیمگیری برای خود را از یاد نمیبرد.
شاید به اطاعت کردن عادت کرده باشد، اما میتواند با اراده خود هر لحظه دست به انتخابهای بزرگ بزند و خودش را از بند زنجیرها رها کند. آیا لوتر به انتخاب خود دست به بزرگترین اصلاحات کلیسا در تاریخ زد؟ یا مسیحیان خسته از قدرت پاپ فاسد او را به این کار مجاب کردند؟ آن مسیحیان خسته از تبعیض سریعا به راهی که لوتر و کالون انتخاب کرده بودند پیوستند. آنها خودشان را جزئی از این انتخاب بزرگ میدانستند تا بتوانند مسیر دینی خود را با تکیه بر آنها طی کنند. آری، طغیان پروتستانتیسم در قرن شانزدهم نشانه هماهنگی و یکدلی انتخابکنندگان مسیر دینی و زندگی خود بود. اما این تصمیم بزرگ برابر بود با زمانی که عثمانیها در پشت دروازههای وین به انتظار نابودی دشمن بودند.
آیا آنها به نتایج انتخاب خود فکر کرده بودند؟ آیا نمیدانستند گسست و نابودی یکپارچگی در مسیحیت باعث ضعف آنها میشود؟ باید همه تصمیمشان را بسنجند. همه انسانها در هر مقطع زمانی باید مسئول انتخابهای خود باشند و نتیجه آن را بپذیرند. از تاریخ گذر کنیم، حال را دریابیم. فاجعهای به نام جهان مدرن، جهانی پر از گزینه و انتخابهای ناقص و غلط، انتخابهایی که نسبت به گذشته بیشتر بر اساس ناآگاهی انسانهاست. این ناآگاهی از شدت دریافت داده بسیار است. مغز انسان مدرن سرشار از دادههای غلط و سطحی است که به واسطه رسانههای متعدد، مدام در حال رگبار اطلاعاتی است.
انسان مدرن نمیداند انتخابش چه نتیجهای دارد. نمیداند حتی کار کوچکش میتواند چه تأثیر بزرگی بر جهان بگذارد. فیلم «بابل» را به یاد بیاورید. شلیک گلولهای ناخواسته در روستایی در مراکش مردمانی را در آمریکا، مکزیک و ژاپن به هم متصل میکند و باعث آزار آنها میشود. این قدرت رسانهای است که در گذشته وجود نداشت و حال با پیشرفت تکنولوژی همگان سریعا تحت تأثیر انتخابهای درست و غلط ما قرار میگیرند. در پایان باید بگویم ما محکوم به زیستن در این جهان پر از داده هستیم، دادههایی که مدام باعث پسرفت ما میشوند.
انتهای مطلب