متن و جملات زیبا درباره پاییز برای پست و استوری + عکس
پاییز با برگهای طلایی و نسیم شاعرانهاش، بهترین فرصت برای اشتراک جملات زیبا و استوریهای دلنشین است. پس در ادامه با ما همراه باشید تا متن های پاییزی خاص و جذاب را با هم مرور کنیم.

جملات زیبا درباره پاییز
هوا لطیف و خنک شده و برگ های درختان در جنب و جوشی بی پایان
رنگ به رنگ می شوند و با ریزشی آرام، روی زمین آرام می گیرند
پاییز فستیوال تحول و زیبایی است ….
پاییزتون مبارک!
پاییز که می شود حواستان
به آدم های زندگیِ تان باشد
کمی بهانه گیر می شوند
حساس می شوند توجه می خواهند
دست خودشان که نیست
این خاصیت پاییز است
اولین غروب پاییز لب پنجره است، پنجره ما را به تماشا دعوت می کند …
به تماشای نم نم باران بر تن تشنه ی شهر،
به تماشای رد پای پاییز بر تن عریان درختان …
وزیدن گرفتهست باد خزان
به گوش آید از دور داد خزان
گل و سبزه و برگهای قشنگ
مباشید غافل ز یاد خزان
نخواهد ز بین شما هیچ یک
برد جان بدر از جهاد خزان
مهدی رستادمهر
دفتر نقاشیخدا همیشه زیباست
اما فصل پاییز را برای
دل خودت آرام تر ورق بزن
و تمامی رنگ ها را بخاطر بسپار
که عشق لابلای همین
رنگهای زیباست
جمله درباره پاییز
پاییز، فصلی که هر غروبش گویی نقاشیای از دست خدایان است؛ آسمانی که به رنگهای قرمز و نارنجی زینت داده شده و هر نگاه را مبهوت میکند.
دوباره شروع میشود باران های تند ؛ چتر های باز
دلشوره های خیس خورده پشت چراغ های قرمز
فال های نم کشیده،انار های سرخ،نارنگی های سبز
دوباره شروع میشود،روزهای نصفه نیمه،شب های بی پایان
عطر قهوه های تلخ کنج کافه ها
نیمکت های خط خطی
ایستگاه های شلوغ
ترافیک های صبور
شروع دوباره ی
زندگی…پر از بوی برگ ،بوی خاک، بوی عشق
سلام بـه پاییزی کـه میآید…
پائیزتون مبارک….
و ناگهان تابستان جای خود را به فصل خزان
و عصرهای دل انگیز مرداد و شهریور جای خود را به شب های بارانی پاییز دادند
گوش کن!
باد به در و دیوار می کوبد و هوا طبیعت وحشی خود را پس گرفته است
اولین روز پاییز مبارک
با آمدن پاییز، گویا آسمان و زمین در یک همنوایی بینظیر قرار گرفتهاند؛ هر نسیم، هر رنگ و هر نور، اثری هنری بیبدیل از طبیعت است.
داشتم فکر می کردم
پاییز هم فصل قشنگی است
برایِ آمدنت
چقدر مهرش به مهربانی تو میآید
و بارانش به اشکهایِ من
وقتی یاد تو میافتم
جملات زیبای پاییز
خورشید یک قدم به عقب برداشت
برگ های خسته یکی یکی روی زمین آرام گرفتند
و با تلنگر نسیم خنک … پاییز از خواب بیدار شد
فرا رسیدن پاییز برگ ریز مبارک!
پاییز…
شعری ست که
دست های من و ” تو “
قافیه ی
آخر ان می شود
سخت و محکم و گرم عاشقانه…
اگر سال را به ساعات یک شبانه روز تشبیه کنیم
بی شک فصل پاییز آرام ترین ساعت آن استپاییز آرام و قشنگی داشته باشی!
متن های عاشقانه پاییز
تو نمیدانیکه کنار تو بودنچهعالمی دارد
وقتی دستانم را گره می کنم در دستانت
وقتی خیابان های پاییزی لمس می کنند حس عاشقی ما را…
وقتیهم قدمت میشوم و شانه هایمردانه ات امن ترین جای جهانم میشود…
میدانیجان دل ! پاییز فقط و فقط با کنار توبودنمیچسبد… ت
و باش؛نه پاییز دلگیر است، نه باران هایش،نه غروب هایش…
تو که باشی پاییز می شود؛ موسم شدید دلدادگی و عاشقی ! تو فقط باش حضرت یار…
و شاید پاییز حکایت عشق زنجیروار برگ هاست
هر کدام به خاطر دیگری
خود را به زمین می اندازند
و صدای خش خش خرد شدن شان
در زیر پای ما
آخرین پچ پچ های «دوستت دارم» است…
همه چیز در پاییز رنگ میبازد جز دلتنگی برایِ تو
که پر رنگتر میشود…
متن کوتاه پاییزی برای استوری
همیشه که پاییز فصل عاشق شدن، قدم زدن، و شعر خواندن نیست.
گاهی هم فصلیست که میشود روی بعضی از خاطرهها مثل برگهای ریخته شده درخت، پا گذاشت و رفت …
من ذوق دارم برای پاییز…
ذوق دارم برای غمِ شیرینی که وسط خیابانهای پاییز گلوی آدمی را میگیرد.
من ذوق دارم برای عمق نگاه آدمها در پاییز، عمق حرفها، احساسات، رفتارها…
من ذوق دارم برای حال و هوای کافهها در پاییز.
من ذوق دارم برای سرمای دلانگیزی که آدمی را به سمت آغوش عزیزی هدایت میکند.
آدمها در این فصل معصوم میشوند و دلشان پناه میخواهد. پناهِ روزهای پاییزیِ هم باشیم. امن باشیم برای احساسات هم که آدمها در فصل پاییز در شکنندهترین حالات جهانشان قرار دارند.
من ذوق دارم برای پاییز، برای شکننده بودن، بغض کردن، حال و هوای دیگری داشتن و برای هر مسئلهی کوچکی گریستن…
پاییز را هم
می توان زیبا دید
نگو خزان است
اتفاقات هم حکمت خاص
خود را دارند
همانطور که شاخه های
خشک مجموع
صدای دل نشین قدمهایمان
رامی سازند
خش خش برگ ها
هم زیباست اگر بخواهیم
متن زیبا در مورد پاییز و برگ ریزان
امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری ! که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس ِ دیگری … فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ، دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد
عاشق که باشی ، پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ ،
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک میخورد…
درختان پرشکوفه بادام را دیگر فراموش کن اهمیتی ندارد در این روزگار آن چه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور موهایت را در آفتاب خشک کن عطر دیر پای میوه ها را بر آن بزن عشق من ، عشق من فصل پائیز است.
ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ ..
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ
ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده !
کاش همه انسانها مثل پاییز باشن
تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن !
پاییز…
شعری ست که
دست های من و ” تو “
قافیه ی
آخر آن می شود
سخت و محکم و گرم عاشقانه…
پاییز خوب است، پاییز عاشق است،
عاشقى کن، پنجره ات را به رویش باز کن،
هوا هم هوایى شده است، دلش عاشقى مى خواهد.
پاییز
سرد و بی رحم نیست
فقط
جسارت زمستـان را ندارد
ذره ذره زرد می کند
اندک اندک جان می سِتاند
قطره قطره می گِریاند
پاییــــز سرد نیست
نامـــهربان است
درســت مانند “تو ”
بیچاره پاییز …
دستش نمک ندارد…
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره …..
به پرندگان بگو
شاخه هایت را فراموش نکنند.
پاییز
آخرین حرفِ درخت نیست
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز… برای من فصل سردی دلهاست… فصل باریدن اشکها… فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی… اینروزها هوای دلم هم پاییزیست…
زندگی زیباتر میشود
به شرطی که به اندازه تمام برگ های پاییز
برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم…
پاییز را دوست دارم…
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ! ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ؛ ﻟﻪ ﻧﮑﻨﻢ؛ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻧﺪ …!!!
چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمان! برگ هایی که روزی برای آرامش به سکوتشان پناه میبریم… پاییزتون مبارک
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…














