وقتی از ماموریت برگشتم، مهسا را با پسرهمسایه در شرایط خیلی بد دیدم!
به گزارش تلنگر؛ مهسا زن ۳۴ ساله که از شدت شرم چشم به موزائیک های کف اتاق دوخته بود درحالی که ادعا می کرد با یک اشتباه بزرگ زندگی ام را به نابودی کشاندم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵سال قبل با «حیدر» ازدواج کردم و زندگی آرامی داشتیم اگرچه همسرم مردی مهربان و دوست داشتنی بود اما هیچ گاه نمی توانست احساسات و عواطف خود را در زندگی مشترک بیان کند او بنای ماهری بود که همواره بیشترین تقاضا را در بین همکاران خود داشت تا جایی که حتی ساخت و ساز یکی از هتل هارا به او سپردند و همسرم، حدود ۲سال در آن جا کار کرد اما پس از مدتی و به خاطر اختلافات مالی با صاحب هتل درگیر شد در این درگیری فیزیکی همسرم ضربه ای شدید به پای صاحب هتل زده بود که استخوان یکی از انگشتان او خرد شده بود.با اعلام شکایت صاحب هتل همسرم از سوی دادگاه به پرداخت دیه محکوم شد.
اما چون توان پرداخت چنین وجهی را نداشت به زندان Prison افتاد و حدود ۲,۵ سال را در زندان سپری کرد تا این که با کمک خیران از زندان آزاد شد. زن جوان ادامه داد: بعد از این ماجرا همسرم دیگر حاضر نشد در شهرمان کار کند و از آن پس کارهای ساختمانی را در شهرستان ها به عهده می گرفت به طوری که گاهی چند ماه نیز به شهرمان نمی آمد و تنها برایمان پول می فرستاد.
دیگر بدون حضور همسرم زندگی من عاری از محبت و عاطفه شده بود و بوی عشق در آن رنگ باخته بود، من در شهرمان تنها بودم و آشنایی نداشتم حضور همسرم نیز تنها چند روز طول می کشید به خاطر این تنهایی و پس از آن که سه فرزندم را راهی مدرسه می کردم به منزل یکی از همسایگان می رفتم تا کمی با او صحبت کنم «شهین» زن مطلقه ای بود که چند سال قبل از همسرش جدا شده و با پسر ۲۱ساله اش زندگی می کرد. «محمود» هر روز خریدهای مادرش را انجام می داد تا این که یک روز قرار شد خرید منزل ما را نیز انجام بدهد.
این گونه بود که جرقه آشنایی من و محمود به شکل دیگری رقم خورد و وابستگی من به او شدت گرفت. در این زمان همسرم در یکی از شهرهای مرزی مشغول کار بود و می دانستم تا ۲ماه دیگر به خانه نمی آید اما او به طور ناگهانی روز گذشته درحالی وارد منزل شد که «محمود» و من داخل اتاق خواب بودیم و …
انتهای مطلب