گمانه زنی ها در مورد جنگ جهانی سوم
دولت آمریکا انتظار دارد که چین به تایوان زودتر حمله کند، با این روندی که جهان در پیش گرفته صادقانه میتوان گفت که جنگ جهانی سوم در حال آغاز است؛ ( در اوکراین و فضای سایبری که قطعا ).
به گزارش تلنگر؛ سیاستمداران باید مسئله روسیه و اوکراین را قبل از مسئله ایران واسرائیل یا چین حل کنند، اما سیاستگذاران باید به تورم و رکورد اقتصادی مثل رکورد تورمی فکر کنند.
با آغاز سال ۲۰۲۳، شاید مهمترین پرسش در عرصه بینالمللی، سرنوشت جنگ اوکراین در این سال باشد. در شرایطی که برخی تحلیلگران غربی بر ادامه حمایت بیامان از کییف، برای غلبه نهایی بر مسکو تأکیددارند، عدهای دیگر نیز نسبت به بنبست در جنگ و فرسایشی شدن آن در سال جاری اشاره داشتهاند. بااینهمه، عدهای دیگر، همچون هنری کسینجر، همچنان خطر دامنگسترند درگیری به دیگر نقاط و بروز یک جنگ جهانی ویرانگر را همچنان محتمل میدانند.
نیل فرگوسن، مورخ بنام اقتصاد سیاسی و استاد دانشگاه هاروارد، با انتشار یادداشتی در بلومبرگ با عنوان «همه چیز در جبهه شرقی آرام نیست» با پیگیری موضوعاتی که کسینجر در مقاله اخیر خود بدانها اشارهکرده بود، نسبت به فراگیر شدن این جنگ و پیامدهای آن هشدار داده است. اکوایران این مقاله بلند را در دو بخش ترجمه کرده که در ادامه بخش اول آن منتشر میشود:
جهنمِ رویِ زمین
جنگ، جهنمِ روی زمین است – و اگر شک دارید، از اوکراین دیدن کنید یا فیلم «همهچیز در جبهه غربی آرام است» اثر ادوارد برگر که اقتباس جدید نتفلیکس از رمان کلاسیک ضد جنگ اریش ماریا رمارک در سال ۱۹۲۹ است را تماشا کنید.
البته حتی یک جنگ کوچک برای کسانی که در آن گرفتار شدهاند هم جهنم است. اما جنگ جهانی بدترین کاری است که ما انسانها تابهحال مرتکب آن شدهایم. در مقالهای بهیادماندنی که ماه گذشته منتشر شد، هنری کیسینجر در مورد «چگونه از جنگ جهانی دیگر جلوگیری کنیم» نظراتش را منعکس کرد. در سال ۱۹۱۴، «کشورهای اروپایی که هنوز با کاربری فنآوری در صنایع نظامی آشنایی کافی نداشتند، اقدام به ایجاد ویرانی بیسابقهای علیه یکدیگر کردند». سپس، پس از دو سال کشتار بیمهابا، «طرفهای اصلی جنگ در غرب (بریتانیا، فرانسه و آلمان) شروع به بررسی چشماندازهایی برای پایان دادن به کشتار کردند». هرچند، باوجود میانجیگری ایالاتمتحده، این تلاش شکست خورد.
پرسش اصلی اکنون ما
کیسینجر سؤال مهمی را مطرح کرد: «آیا جهان امروز خود را در نقطه عطف مشابهی [مانند فرصت صلح در سال ۱۹۱۶]در اوکراین میبیند؟ [چراکه زمستان عملیات نظامی در مقیاس بزرگ را در آنجا توقف میکند]» سال گذشته همین موقع پیشبینی کردم که روسیه به اوکراین حمله خواهد کرد. یک سال پسازآن، پرسش این است که آیا راهی برای پایان دادن به این جنگ وجود دارد یا اینکه قرار است به چیزی بسیار بزرگتر بدل شود
همانطور که کی سینجر بهدرستی اشاره میکند، دو قدرت مسلح هستهای در حال حاضر در حال رقابت بر سر سرنوشت اوکراین هستند. یکطرف، روسیه، مستقیماً درگیر جنگ متعارف است. بااینحال، ایالاتمتحده و متحدانش بهطور غیرمستقیم –همانگونه که الکس کارپ، مدیر اجرایی موسسه پلنتیر تکنالوجیز «قدرت سیستمهای جنگ الگوریتمی پیشرفته» مینامد- در به اوکراین میجنگند -او اخیراً به دیوید ایگناتیوس از واشنگتنپست گفت که آنها اکنون آنقدر قوی هستند که «معادل داشتن سلاحهای هستهای تاکتیکی در برابر دشمنی که فقط سلاحهای متعارف دارند برابری میکنند». بیانید لحظهای به این مفاهیم فکر کنیم.
جنگ برگشته؛ جنگ جهانی چطور؟
جنگ برگشته است آیا جنگ جهانی نیز میتواند بازگردد؟ اگر چنین باشد، زندگی همه ما را تحت تأثیر قرار خواهد داد. در دوره دوم میان جنگ (۱۹۹۱-۲۰۱۹)، ما نقش جنگ را در اقتصاد جهانی از دستکم گرفتیم. ازآنجاییکه جنگها در این دوره در مقیاس کوچک بود (بوسنی، افغانستان، عراق)، ما فراموش کردیم که جنگ محرک موردعلاقه تاریخ برای تورم، بحران بدهی -و حتی قحطی- است. دلیل آن این است که جنگ در مقیاس بزرگ بهطور همزمان مخرب ظرفیت تولید، اختلال در تجارت و بیثبات کننده سیاستهای مالی و پولی است.
اما جنگ به همان اندازه که به بسیج منابع واقعی مربوط میشود، به امور مالی و پول هم مربوط است: هر قدرت بزرگی باید بتواند جمعیت خود را تغذیه و صنعت خود را تقویت کند. در زمان وابستگی متقابل بالا (جهانیشدن)، یک قدرت بزرگ باید گزینه بازگشت به خودکفایی در زمان جنگ را حفظ کند؛ و خودکفایی هزینهها را نسبت به تکیهبر تجارت آزاد و مزیت نسبی بالاتر میبرد.
در طول تاریخ، منبع اصلی قدرت برتری تکنولوژیک در تسلیحات -ازجمله در اطلاعات و ارتباطات- است؛ بنابراین یک سؤال حیاتی این است: ورودیهای کلیدی که بدون آنها ارتش پیشرفته دستنیافتنی است چیست؟
در سال ۱۹۱۴، آنها زغالسنگ، آهن و ظرفیت تولید برای تولید انبوه توپ و گلوله و همچنین کشتیهای بخار بودند. در سال ۱۹۳۹، آنها نفت، فولاد، آلومینیوم و ظرفیت تولید برای تولید انبوه توپخانه، کشتی، زیردریایی، هواپیما و تانک بودند. پس از سال ۱۹۴۵ همه موارد فوق بهاضافه ظرفیت علمی و فنی برای تولید سلاحهای هستهای بود. امروزه، ورودیهای حیاتی شامل ظرفیت تولید انبوه نیمههادیها، ماهوارهها و سیستمهای جنگ الگوریتمی است که به آنها وابسته است.
درسهای جنگهای جهانی قرن بیستم
درسهای اصلی جنگهای جهانی قرن بیستم چه بود؟ اول، رهبری ترکیبی تکنولوژیک و مالی آمریکا، بهعلاوه منابع طبیعی فراوان، شکست خوردن آن را غیرممکن ساخت. ثانیاً، اما، امپراتوری مسلط انگلیس در بازدارندگی ضعیف بود. بریتانیا دو بار نتوانست آلمان و متحدانش را از قمار بر سر جنگ جهانی منصرف کند. این عمدتاً به این دلیل بود که دولتهای لیبرال و محافظهکار بهطور یکسان مایل نبودند از رأیدهندگان فداکاری در زمان صلح بخواهند و در دولت سازی شکست خوردند. نتیجه دو جنگ بسیار پرهزینه بود و بریتانیا را خسته و ناتوان از حفظامپراتوری خود کرد.
ایالاتمتحده از زمان بحران سوئز در سال ۱۹۵۶، امپراتوری مسلط انگلیسیزبان بوده است. با تهدید آرماگدون هستهای، ایالاتمتحده با موفقیت اتحاد جماهیر شوروی را از پیشروی امپراتوری مارکسیست-لنینیست خود در اروپا فراتر از رودخانههای البه و دانوب بازداشت. اما آمریکا در جلوگیری از گسترش کمونیسم توسط سازمانها و رژیمهای تحت حمایت شوروی درجایی که آن زمان بهعنوان جهان سوم شناخته میشد، نسبتاً ناموفق بود.
تناقضهای سند امنیت ملی
ایالاتمتحده هنوز در بازدارندگی ضعیف است. سال گذشته، این کشور نتوانست رئیسجمهور ولادیمیر پوتین را از حمله به اوکراین بازدارد، عمدتاً به این دلیل که به نیروهای دفاعی اوکراینی که آموزش داده بود و دولت کییف که آنها را کنترل میکرد، اعتماد کمی داشت. آخرین هدف بازدارندگی آمریکا تایوان است، یک دموکراسی خودمختار که چین ادعا میکند متعلق به خود است.
در ماه اکتبر، دولت جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا، استراتژی امنیت ملی خود را با تأخیر منتشر کرد. چنین اسنادی همیشه کار یک کمیته است، اما ناهماهنگی داخلی نباید تا این حد آشکار باشد. نویسندگان این سند نوشتهاند: «دوران پس از جنگ سرد قطعاً به پایان رسیده است و رقابتی بین قدرتهای بزرگ برای شکلدهی به آینده در جریان است». بااینحال، «ما به دنبال درگیری یا جنگ سرد جدید نیستیم». برای قدرتهای بزرگ «چالشهای مشترک» مانند تغییرات آبوهوایی و کووید و سایر بیماریهای همهگیر وجود دارد.
از سوی دیگر، «روسیه تهدیدی فوری برای نظام آزاد و باز بینالملل به شمار میرود و با بیاحتیاطی قوانین اساسی نظم بینالمللی امروز را زیر پا میگذارد، همانطور که جنگ تجاوزکارانهاش علیه اوکراین نشان داده است». در همین حال، چین «تنها رقیبی است که هم قصد دارد نظم بینالمللی را تغییر دهد و هم قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و تکنولوژیکی برای پیشبرد این هدف را دارد».
بنابراین، ایالاتمتحده برای مواجهه با این رقبا چه خواهد کرد؟ پاسخ بسیار شبیه به آنچه در جنگ سرد اول انجام شد به نظر میرسد:
«ما قویترین ائتلافهای ممکن را برای پیشبرد و دفاع از جهانی آزاد، باز، مرفه و امن تشکیل خواهیم داد».
– «ما حفظ برتری رقابتی پایدار نسبت به جمهوری خلق چین را در اولویت قرار خواهیم داد و در عین حال روسیهی هنوز بهشدت خطرناک را محدود خواهیم کرد».
– «ما باید اطمینان حاصل کنیم که رقبای استراتژیک نمیتوانند از فنآوریها، دانش یا دادههای اساسی آمریکا و متحدانش برای تضعیف امنیت آمریکا و متحدانش سوءاستفاده کنند.»
بهعبارتدیگر: ایجاد و حفظ اتحاد و تلاش برای جلوگیری از عقب افتادن طرف مقابل ازنظر فنآوری. اینیک استراتژی جنگ سرد است بدون یاد کردن از نام آن.
تضعیف حاکمیت پوتین؛ زائدهای بر اقتصاد چین
حمایت ایالاتمتحده از اوکراین از زمان حمله به ۲۴ فوریه بدون شک در تضعیف حکومت پوتین موفق بوده است. ارتش روسیه متحمل تلفات فاجعهآمیز نیروی انسانی و تجهیزات شده است. اقتصاد روسیه ممکن است بهاندازهای که واشنگتن امیدوار بود سقوط نکرده باشد (طبق گزارش صندوق بینالمللی پول در سال گذشته تنها ۳.۴ درصد)، اما واردات روسیه به دلیل کنترل صادرات غرب سقوط کرده است. با کاهش موجودی قطعات و ماشینآلات وارداتی روسیه، صنعت روسیه با اختلالات عمیقی ازجمله در بخش دفاع و انرژی مواجه خواهد شد.
سال گذشته، روسیه صادرات گاز به اروپا را که نمیتواند مسیر آن را تغییر دهد، قطع کرد، زیرا خط لوله جایگزینی وجود ندارد. پوتین فکر میکرد که سلاح گازی به او اجازه میدهد که غرب را دچار تفرقه کند، که تا الآن کارنکرده است. روسیه همچنین سعی کرد صادرات غلات دریای سیاه را مسدود کند. اما این اهرم ارزش استراتژیک کمی داشت، زیرا بزرگترین بازندگان این محاصره اقتصادی، کشورهای فقیر آفریقایی و خاورمیانه بودند. نتیجه خالص جنگ پوتین تاکنون تقلیل روسیه به چیزی شبیه به زائده اقتصادی چین -بزرگترین شریک تجاری آن- بوده است و تحریمهای غرب به این معنی است که آنچه روسیه به چین صادر میکند با تخفیف فروخته میشود.
انتهای مطلب/ی.ن